صحنه به مارک زاندرسون، سیاستمدار سرشناس باز می شود. او در مورد انتخابات آینده تلفنی صحبت می کند و مطمئن است که پیروز خواهد شد. تلفن را قطع کرد و تقریباً بلافاصله یک پیامک دریافت کرد. او با دیدن متن بسیار مضطرب می شود و با بازی های سک صدای بلند فحش می دهد. وقتی همسرش، اولین کلر، به خانه می‌آید، مارک دیوانه‌وار در اتاق راه می‌رود. مارک از صحبت کردن با او خیلی ناراحت است. واضح است که چیزی او را آزار می دهد. سرانجام نفس عمیقی می کشد و به اولین اعتراف می کند که به او خیانت کرده است. ایولین از عصبانیت دندان هایش را به هم فشار می دهد. او از مارک می پرسد که آیا کسی در این مورد می داند؟ او اعتراف می کند که خبرنگار کودی کودی استیل با او تماس گرفت و به او گفت که می داند چه اتفاقی افتاده است. بی احتیاطی مارک به زودی در صفحه اول همه روزنامه های کشور پخش خواهد شد. اولین محکم بزرگ می شود و می گوید که از آن مراقبت خواهد کرد. هیچ راهی برای او وجود ندارد که به مارک به خاطر خیانت در انتخابات خیانت کند. او به دیدن کودی می رود و او را متقاعد می کند که رد کند.