هیلی کوچولو در حالی که با لباس‌های تنگ و مقدار زیادی پول نقد وارد خانه می‌شد، توسط برادرانش دستگیر شد. دوستانش به او گفتند که دارد لباسش را در می آورد اما او هنوز باورش نمی شد. وقت آن است که به نامادری و ناپدری اطلاع دهید. وقتی برای تعریف داستان به طبقه بالا رفت، هیلی التماس کرد و از او التماس کرد که دهانش را ببندد. در نهایت، او فقط به شرطی موافقت کرد که یک رقص دور دستی بگیرد. هایلی مردد بود، اما تصمیم گرفت خود را از درام نامادری و ناپدری خود نجات دهد. به طبقه پایین برگشته بود، برادرانش بیشتر از خروس ناز خواهرانش راضی بودند، لز بازی در حمام اما او بیشتر می خواست. او به شدت به پول نیاز داشت، بنابراین او به اتاق او رفت و به او پیشنهاد کرد که اگر او ممکن است درمان VIP را انجام دهد، پول بیشتری به او داد. هیلی برادران بروی واینر را مکید و مانند یک فوتبالیست باشگاهی بزرگ سوار آن شد. او قبلاً لعنت کرده بود، اما نه اینگونه! و لعنتی، چه چهره ای! این بار سنگین بود.