جیلیان جانسون نه تنها یک پرستار بچه با تجربه بود، بلکه یک شوخی باتجربه نیز بود. پس از رفتن مشتری جدیدش، او شروع به خزیدن در اطراف خانه کرد و به دنبال چیزی با ارزش بود که به دستش برسد. من یک کارت اعتباری پیدا کردم که به نظر می رسید محدودیت بالایی دارد. من اقدام به خرید هر چه بیشتر کفش کردم و آنها را به مکانی مخفی فرستادم. قبل از اینکه معامله از طریق مشتری انجام شود، به بانکی که با آن معامله می کند اطلاع داده می شود. او روزش را کوتاه کرد و با عجله به خانه رفت تا جیلیان را به خاطر کارهایش سرزنش کند. او سعی کرد قبل از فراخوان پلیس فرار کند، اما توسط موکلش متوقف شد و سپس شلوار او را آغشته کرد و به او گفت که اگر می‌خواهد از زندان فرار کند باید مکیدن را شروع کند. جیلیان از لب های نرم و ابریشمی اش برای مکیدن خروسش استفاده کرد، سپس به او اجازه داد بیدمشک وحشی خود را روی مبل شخم بزند. او به خاطر احترام، تقدیر را در چهره گرفت، اما جسارت را داشت که از او بپرسد که آیا او را دوباره استخدام می کند. آیا این دختر سنگ کاغذ قیچی سکسی دیوانه است؟!؟!